برای تو که ثمره ی یه عشششششق بینظیری

اولین عیدم

1398/4/1 14:40
نویسنده : مامان سمانه
171 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت دوردونه مامان,فدای صورت ماهت شم معذرت میخوام اینقدر با تاخیر دارم برات می نویسم,اینقدر با خودت مشغول و سرگرمم که دیگه وقت واسه دل نوشته هام نمیمونه .. ولی قول میدم این دو سه ماهی و که دیر نوشتم, چیزی و فراموش نکنم و همه چی و تمام و کمال برات یادداشت کنم ..

شروع سال ۹۸ نیمه شب بود حدودا ساعت ۲ بامداد, از صبح که ما بیدار شدیم با بابا امیر حسابی مشغول تمیز کاری خونه و تدارک چیدن هفت سین بودیم , آروین کوچولو ام با وسایل و اسباب بازیهایش بازی میکرد یا موقع جارو زدن دنبال جارو برقی راه میوفتاد 😂 

همون شب عید روز پدر و روز مرد بود مامان به بهونه خرید وسایل هفت سین رفت بیرون تا واسه عشق ای زندگیم شاخه گلی بخرم.. رفتم سبزه و سه تا ماهی سه دم خوشگل خریدم و کادو روز مرد واسه بابا امیر پیراهن و یه لباس خوشگلم واسه پسر گلم .. اومدم خونه دیدم آروین عزیزم تازه بیدار شده و بابا امیرم پوشاک به دست میخواد عوض کنه پسرش و 😁

گل و تقدیم کردم به همسر عزیز تر از جانم و عشق مامانی آروین جان..

نهار و که خوردیم دوباره یه چرت کوچولو زدی وقتی بیدار شدی مامان شهناز زنگ زد گفت دایی ابراهیم اینا اینجان شب شما ام بیایید دور هم باشیم گفتم چشم.. شب دایی ناصر و دایی ابراهیم اومدن و با هم رفتیم برای پدر جون کادو روز پدر و بخریم و با هم دیگه رفتیم خونه مامان شهناز. از در که رفتیم مثله همیشه اجی حانیه و حلی سریع اومدن جلو در استقبالمون .. 

تو خونه همه منتظر بودن که ما بیاییم تا شام معروف شب عید که سبزی پلو با ماهی بود و بخوریم,بعد از رو بوسی و تبریک پیشاپیش عیدتون مبارک  و دادن هدیه پدر جون ,شام و سرو کردن برای خوردن, شام و که خوردیم تمام برنامه های تلویزیون مختص به شب عید بود که همه مون و نشونده بود پاش, البته نا گفته نماند که بچه ها هم حسابی شلوغی میکردن و باید دنبال اونا ام می رفتیم یه وقت خرابکاری نکنن,آروین کوچولو ام که هنوز  سینه خیز میرفت هرجا این دخملا میرفتن اونم دوست داشت بره دنبال اونا.. دیگه حدودا ساعت ۱.۳۰ بود که ما برگشتیم خونه مون  و چیزی نمونده بود که سال تحویل بشه,آروین نازم پا به پای ما بیدار بود ,وقتی اومدیم خونه تازه شروع کردی با اسباب بازیات بازی کردن و منم رفتم میز هفت سین و ردیف کردم و شمع ها رو روشن کردن ,وضو گرفتم و کمی قران خوندم و برای همه دعا کردم و بعد صدای تبل سال تحویل از تلویزیون بلند شد, دیگه کلی سه تایی همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم و سال جدید و بهم تبریک گفتیم.

انشالله که سال جدید برای همه خوب و خوش همراه با دلخوشی و سلامتی باشه و همچنین برای ما و خانوادهامون. 🙏

پسندها (2)

نظرات (0)