برای تو که ثمره ی یه عشششششق بینظیری

اولین مسافرت آروین کوچولو

1398/4/13 13:03
نویسنده : مامان سمانه
197 بازدید
اشتراک گذاری

آروین کولولو اولین مسافرتش و با خاله رضوان و عمو اصغر و مامان و بابا رفت که بسیار بسیار خوش گذشت. 

۱۰ اردیبهشت ماه بود که صب زود  سه تا ماشین که هر سه ام ۲۰۶ بود باهم راهی شمال کشور عزیزمون مازندران شهر نور شدیم,

تو مسیر اروینی اکثرا خواب بود و هرجا میموندیم واسه استراحت من تو ماشین بودم و خیلی استراحت نمیکردم😀 واسه همین دیگه آخرش که نزدیک شده بودیم خیلی خسته شده بودم دوست داشتم زودتر برسیم , و بالا خره بعد از طی کردن  ۶ و ۷ ساعت راه به مقصد مون رسیدیم..

فردا صبح که از خواب بیدار شدی و فضای جدید و دیدی شروع کردی به چرخیدن و کنجکاوی کردن و با ماهان بازی کردن..

بعد اظهر قرار شد بریم دریا, یه سری وسایل جمع کردیم که بریم کنار ساحل بشینیم و از آرامش ساحل لذت ببریم.. 

وقتی رسیدیم به دریا پاهات و گذاشتم تو آب و چه ذوقی میکردی ,عاشق آب بازی..کلی کیف کردی واسه خودت.

دیگه واست بگم که تو اون دو سه روزی که اونجا بودی همه رو سرگرم کرده بودی با کارای شیرینت, اهنگ میزاشتیم توام میرقصیدی 😂 مثل فنر میپریدی بالا و پایین و میخندیدی.. قربون اون خنده هات بشم زندگیم.

دوست داشتنی هات تو خوردنیها,, موز ,عصاره, جوجه,کباب, سوپ , بسکوئیت مادر ... 

کارای خوشمزه که تو ۱۰ و ۱۱ ماهگی میکردی میگیم آروین شعر بخون , بعد شروع میکردی بخوندن, اُ  ایی دی وی,,  با همین ریتم خوشگل میخوندی.. حیوانات و خیلی دوست داری, جوجو یا همون یا کریم, پیشو,  مورچه و حتی مگس😂 صدای پیشو رو یاد گرفته بودی و هی میو میو میکردی 😂

دست میزنی و موقع رقصیدن دوتا دستا تو میچرخونی .. هنوز راه نیفتادی ولی تلاش میکنی که از میز و مبل بگیری بلند شی. 

تو گوشی عکس فامیلای نزدیک مثله دایی, عمو ,پدر جون, اجی حانیه, نشونت که میدیم میشناسی و واکنش نشون میدی,مثلا پدر جون و خیلی دوست داری خیلی بهونشو میگیری.

عاشق توپی و همچنین دوچرخه, هرجا توپ میبینی جیغ میزنی و ذوق میکنی,البته نا گفته نماند که خیلی جیغ جیغو ام شدی جدیدا. میگن بخاطر اینکه میخوای حرف بزنی و نمی تونی. 

شیر مامان و میخوری و هر نوع  غذایی که خودمون میخوریم, ۶ تا دندون داری تو ۱۱ ماهگی هستی و تا تولدت چیزی نمونده, خیلی لاغر تر !شدی و همش بخاطر دندوناته.. 

مامان شدیدا در گیر کارای تولدته که انشالله بتونه۲ یه جشن مفصل خوب بگیره برات..

عاشق بابا امیری و بیشتر عاشق بیب بیب بابایی,عاشق  فرمون ماشین و چراغ زدنی.. بابایی ام با جون و دل این کارا رو باهات انجام میده.

از خوابیدنت هم بگم که تو روز سه تا چهار بار میخوابی و شبها مثله خودمون دیر میخوابی و صبح ام دیر بیدار میشی, ولی جایی میریم مقاومت میکنی واسه خوابیدن و دوست داری بیشتر بازی کنی .. در کل خوابت عالیه. من که راضیم اذت😂

خیلی ماشالله باهوشی کافیه  یه کار و یه دفعه انجام بدیم سریع یاد میگیری و تقلید میکنی. مثلا یه بار برات این صدا رو در آوردم,,  زبونم و به سقف دهنم میزدم و صدای تق تق درآوردم دیدم توام بعد از من همون کارو سریع تکرار کردی و نمیدیدی من چه کیفی میکردم .. 😂

بازیایی که با هم میکنیم ایناست,توپ بازی , لی لی لی لی حوضک, با پتو دالی بازی,  دستت و میزنی رو لب تو و صدای آ آ آ آ در میاری 🤣 اینقدر از این خوشمزه بازیا در میاری که هرچی بنویسم بازم کم نوشتم, یکی دیگه یادم اومد , عاشق اسفند دود کردنی ,آخرش و دوست داری که آتیش میگیره بعد فوتش میکنیم و دود ازش بلند میشه 🤭

قربونت بشم سفید برفی مامان,اینقدر ماشالله شیرین و دلبری که حد و حساب نداره..

 

 

پسندها (2)

نظرات (0)