به یمن قدم های پر برکتت
سلام جوجه طلایی ناز مامان
امشب شنبه شبه که هفتم دی ماهه داره ریز ریز برف خیلی خوشگل میباره، اینقدر مامانی از اومدن برف خوشحاله که حد و اندازه نداره. آخه این برف زیبا بعد از گذشته نه سال داره دوباره میباره، مامانی حق داره که خیلی خوشحال باشه. اون شب مامان و بابا به همراه خاله الهام و داداشش تا ۴ صبح بیدار موندیم و از دیدن و باریدن برف لذت بردیم، برف همیجور اروم اروم بارید تا صبح،ساعت ۱۱ بود که از خواب بیدار شدم و سریع دوییدم پشت پنجره تا از بودن برف مطمئن بشم..
واااااای خدای من شکرت،، همه جا پوشیده از برف و سفید پوش شده بود،خیلی تصویر قشنگی بود، همه مردم خوشحال و خندون تو کوچه مشغول برف بازی و ساخت آدم برفی بودن، منم رفتم و بابا امیرو بیدار کردم و رفتیم تو حیاط و کلی با این نعمت قشنگ الهی کیف کردیم و عکس انداختیم وتو مروارید درون من تو هفته پانزدهم بودی که به یمن قدمهای مبارک تو عزیزم، این نعمت قشنگ إلهی بر سرمون بارید. و خدای مهربون و بخاطر این لطف و نعمت بیکرانش سپاسگذارم.