برای تو که ثمره ی یه عشششششق بینظیری

سونوی غربالگری آنومالی و تعیین جنسیت

1396/12/9 15:16
نویسنده : مامان سمانه
305 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان، سلام قلب مامان، سلام گل پسر قشنگ مامان

اولین باری که مامان به این صراحت مینویسه گل پسرم، چون سونو گرافی، جنسیت شما رو تشخیص داد.

روز ۲۹ بهمن ماه بود که با بابا امیر رفتیم بیمارستان صارم،و  مامانی ساعت ۱۰ نوبت سونوی غربالگری داشت،وقتی نوبتمون شد و اسم مامان رو بورد اومد رفتیم پیش خانوم دکتر محمدی، و مامان رو تخت سونو خوابید، کنار دسته مامان دستگاه سونو و یه مانیتور جلوی خانوم دکتر بود و رو به روی مامان هم یه ال سی دی بزرگ قرار گرفته بود که ست شده بود به کامپیوتر جلوی خانوم دکتر، وقتی موس کشیده شد روی شکمم و تصویر قشنگتو مامان تو مانیتور دید اشک شوق از گوشه چشمام سرازیر شد و خدارو همون لحظه صد هزار بار شکر کردم، بخاطر دادن وجود قشنگت توی وجود مامان.

اولین چیزی که دکتر بهم گفت : گفت نی نی شما گل پسره، و خنده ی خوشحالی رو لبهای مامان نشست، دکتر تک تک وجود نازنین تو نشونم میدادم و برام توضیح میداد و مامانییم تنها کاری که از دستش بر میومد این بود که فقط قربون صدقت بره..

خانوم دکتر همه اطلاعات تو به منشی میگفت و اون هم تو سیستم ثبت میکرد و بعد بهم گفت برو یه چیز شیرین بخور و باز بیا..

منم اومدم بیرون و سریع به بابا امیر جون گفتم که خدا بهمون یه گل پسر قشنگ هدیه داده،بابایی ام مثه مامان کلی خوشحال شد و خدارو شکر کرد که صحیح و سلامتی.

یه چیز شیرین خوردم و باز رفتم پیش دکتر ، ایندفعه ام شیطونی کردی و مثل سری پیش بازم نچرخیده بودی که دکتر از اون طرفتم عکس بندازه، خانوم دکتر با موسش هی ضربه میزد تا تو تکون بخوری ولی فایده نداشت،  پسرم خیلی سنگین و رنگین و سر به زیر سر جاش نشسته بود، الهی مامان قربون نجابتت بشه، دکتر به مامان گفت دو سه مرحله خیلی تند به پهلو چپ و راست بچرخ تا ببینیم شازده پسرمون بر میگرده یا نه، که این بار جواب داد و برگشتی و خانوم دکتر از پشتتم سونو گرافی کرد، خانوم دکتر خندید و گفت ببین چجوری  شصت دستشو بالا گرفته ، و همون لحظه اذت یه عکس انداخت و منم گفتم آره خانوم دکتر پسرم دار ه لایکمون میکنه.. وقتی کارمون تموم شد منشی خانوم دکتر جواب سونو رو به همراه یه سی دی که فیلم سونو گرافی بود بهمون داد،و مامان کلی خوشحال شد بخاطر داشتن اون فیلم ... قرار بود اون روز ظهر ما برم خونه دایی ابراهیم و بابا امیر شب بیاد با هم برگردیم خونه، بابا امیر برد مارو رسوند خونه دایی و خودش هم رفت سر کار، تو مسیر که میومدیم همش فکرم به تو پسرم ،هی چشمام از خوشحالی اشک جمع میشد و با بابایی از تو صحبت میکردیم و ذوقتو میکردیم ،،تو همون موقع بود که مامان شهناز زنگ زد و خبر پسر دار شدنمون و بهش دادم  ،وااااااااایییییی طفلی مامانم چقدر ذوق کرد ،به نظرم از همه بیشتر مامانم بود که خیلی خوشحال بود که اولین نوه پسریش داره میاد، آخه مامان شهناز سه تا نوه دیگه داره، که نوه بزرگه حانیه خانومه خوشگله و یه ابجیه وروجک داره به اسم حلما خانوم ، پسر گلم اینا گل دخترای خوشگل دایی ناصرن و دایی ابراهیم ام یه دختر ناز و خوشگل داره به اسم ارغوان خانوم..

اجی حانیه خیلی خوشحال شده بود که داره براش یه داداشیه گل میاد، به من میگفت عمه جون الان که کوچولوعه ما ازش مواظبت میکنیم بعد که بزرگ شد داداشی از ما مواظبت میکنه.. الهی قربونت شه عمه که انقدر شیرین حرف میزنی..

خلاصه که اون روز ، روز خیلی قشنگی برای منو تو بابا امیر بود، تلفن مامان همش زنگ میخورد و همه میپرسیدن چی شد رفتی سونو،نی نی دختره بود یا پسر،، مامان زری و عمه سمیه ام زنگ زدن اوناام خیلی خوشحال شدن و بهمون خیلی تبریک گفتن، زن دایی سولماز و حانیه و حلما جونم زنگ زدن و تک تک به مامان تبریک گفتن.. دسته همگیشون درد نکنه انشالله ماام بتونیم جبران کنیم براشون...

 

پسندها (2)

نظرات (0)