برای تو که ثمره ی یه عشششششق بینظیری

خاطرات فروردین ماه

سلام پسر عزیزم,قند عسل مامان, خوبی عزیز دلم.. انشالله که خوب باشی. ببخشید پسرم چند وقته مامان خیلی سرش شلوغه و فرصت نکرده بیاد برات بنویسه,حالا میخوام همه رو یه دفعه برات یادداشت کنم, تعطیلات نوروزی که تموم شد ,مامان شهناز تو حموم خورد زمین و متاسفانه دستش شکست و مامان هم مجبور بود بیشتر پیشش باشه  و کمتر خونه باشه,به همین خاطر مامان هنوز فرصت نکرده واسه گل پسرش سیسمونی بخره .. پسر گلم لگد زدنات خیلی بیشتر و محکم تر شده و این لگد هات شیرین ترین ضربه هاییه که مامان به جون میخره. بابا امیر مهربون هر شب که از سر کار میاد اول میاد حال گل پسرش و می پرسه,بوسش میکنه بعد میره لباساشو در میاره,. میوه درونم, عشقم,,...
18 ارديبهشت 1397

تعطیلات نوروزی

سلام قند عسلم.. امیدوارم خوب باشی مامانی, میخوام از این دو هفته تعطیلات نوروز برات بنویسم پسر گلم, دو سه روز اول عید همش خونه بابا جون بودیم چون عموهام اومده بودن از الیگودرز و مهمونمون بودن.. برنامه از این قرار بود که با بابا جون اینا و عمه اکرم اینا بریم سه چهار روز همدان و کرمانشاه و بگردیم و زد و مامان سرما خورد , اونم چه سرما خوردگی ایی, جوری که مجبور شدم دو سه تا پنی سیلین بزنم  و مطمئنم توام خیلی اذیت شدی عزیزم,مامان و ببخش پسر گلم.. خلاصه که ما نتونستیم باهاشون بریم.. تا اینکه دهم فروردین بابا امیر بردمون یه مسافرت کوچولو تا حال و هوامون عوض شه, با بابا امیری رفتیم دو روز کاشان و اتفاقا خیلی هم خوش گذشت به...
26 فروردين 1397

بوی بهار بوی عید

سلام بهارم, سلام عطر خوش زندگیم.. پسر گلم بهار امسال مون با وجود تو یه عطر و بوی دیگه ایی به خودش گرفته, اخه امسال با وجود تو زندگیمون شکوفه های تازه ایی به خودش زده, پسر قشنگم سال 97 و بهت تبریک میگم ولحظه تحویل سال  از تموم قلبم برات بهترینها رو از خدای مهربون ارزو کردم, و خواستم که صحیح و سالم انشالله بیای پیشمون. لحظه تحویل سال من و تو بابایی خونه خودمون کنار هم بودیم  و سه نفره سال جدیدمونو جشن گرفتیم و بعدش رفتیم خونه مامان شهناز, دایی ناصر و ابراهیم هم اونجا بودن .. پسر گلم عیدی های خیلی خوشگلی گرفتی از زن دایی سولماز و زن دایی مرضیه , دستشون درد نکنه, انشالله عروسیه گل دختراشون.. خلاصه که خیلی عاشقتی...
3 فروردين 1397

روز تولد مامان سمانه

سلام گل پسر قشنگم، خوبی عشق مامان امروز تولد مامانه عزیز دلم، میدونم پسرم توام حتما میخوای به نوبه خودت تبریک بگی تولد مامانو... مرسی زندگیه قشنگم، انشالله تولد تورو جشن بگیریم پسر نازم. مامانی ، تولد امسالم با سالهای دیگه خیلی فرق میکنه، سالهای پیش من و بابایی دو نفری جشن می‌گرفتیم ولی امسال پسر قشنگم ام کنارمونه ،البته ،،تو شکم مامانیه،، خیلی خوشحالم برات عزیززززززززم ، ارزوم تو روز تولدم اینه که گل پسرم انشالله همیشه صحیح و سالم و صالح باشه تا مامان بهش افتخار کنه، از خدای مهربونم می‌خوام که همه نی نی ها صحیح و سالم بدنیا بیان و همچنین تو پسر گلم.. عاشقتتتتتتتم مامانی... بابا امیر مهربونم بازم مثله همیشه گل کاشته و برای...
21 اسفند 1396

اولین تکونی که خوردی

سلام نازنین پسرم، امید مامان اولین تکونی که خوردی تو هفته بیستم بود دقیقا دو روز پیش یعنی ۷ اسفند ماه.. با اینکه یکم دیر شده بود و مامان استرس گرفته بود ولی بالاخره ماهی کوچولوی تو دل مامان خودشو به مامانش نشون داد، داشتم شام درست میکرد که یهویی متوجه چند تا تلنگر کوچیک شدم، مثله تند تند  زدن نبض بود خیلی حس قشنگی بود و مامانی چقدر منتظر این لحظه شیرین بود .. بعد کلی قربون صدقه رفتن ،. از خدای مهربونم بخاطر وجود نازت تشکر کردم و از خدای بزرگ خواستم که به همه اونایی که ازش فرشته ی نازه کوچولو میخوان ،هدیه بده ... الهی آمین.. ...
9 اسفند 1396

سونوی غربالگری آنومالی و تعیین جنسیت

سلام عزیز دل مامان، سلام قلب مامان، سلام گل پسر قشنگ مامان اولین باری که مامان به این صراحت مینویسه گل پسرم، چون سونو گرافی، جنسیت شما رو تشخیص داد. روز ۲۹ بهمن ماه بود که با بابا امیر رفتیم بیمارستان صارم،و  مامانی ساعت ۱۰ نوبت سونوی غربالگری داشت،وقتی نوبتمون شد و اسم مامان رو بورد اومد رفتیم پیش خانوم دکتر محمدی، و مامان رو تخت سونو خوابید، کنار دسته مامان دستگاه سونو و یه مانیتور جلوی خانوم دکتر بود و رو به روی مامان هم یه ال سی دی بزرگ قرار گرفته بود که ست شده بود به کامپیوتر جلوی خانوم دکتر، وقتی موس کشیده شد روی شکمم و تصویر قشنگتو مامان تو مانیتور دید اشک شوق از گوشه چشمام سرازیر شد و خدارو همون لحظه صد هزار بار شکر کردم، ...
9 اسفند 1396

دلواپسی مادرانه

بهانه قشنگ این روزای من،  دردونه کوچکم.. این روزا خیلی منتظرم که شروع کنی به تکون خوردن و مثل ماهی کوچولو تو دلم لیز بخوری، ولی هنوز شروع نشده و نمیدونم چرا امیدوارم که حالت خوب باشه و جات عالی.. رفتم و از خاله های نی نی سایتی پرسیدم که گفتن جای نگرانی نداره ممکنه تا هفته بیستم طول بکشه ، الان شما تو هفته هفدهم هستی و مامان هفته دیگه قراره بره سونو غربالگری دوم. پس مامانی همچنان باید منتظر بمونه عزیزکم، هرچی که مربوط به تو باشه خیلی دوست داشتنیه ،،حتییییی انتظااااااارررر.........    
17 بهمن 1396

به یمن قدم های پر برکتت

سلام جوجه طلایی ناز مامان امشب شنبه شبه که هفتم دی ماهه داره ریز ریز برف خیلی خوشگل میباره، اینقدر مامانی از اومدن برف خوشحاله که حد و اندازه نداره. آخه این برف زیبا بعد از گذشته نه سال داره دوباره میباره، مامانی حق داره که خیلی خوشحال باشه. اون شب مامان و بابا به همراه خاله الهام و داداشش تا ۴ صبح بیدار موندیم و از دیدن و باریدن برف لذت بردیم، برف همیجور اروم اروم بارید تا صبح،ساعت ۱۱ بود که از خواب بیدار شدم و سریع دوییدم پشت پنجره تا از بودن برف مطمئن بشم.. واااااای خدای من شکرت،، همه جا پوشیده از برف و سفید پوش شده بود،خیلی تصویر قشنگی بود، همه مردم خوشحال و خندون  تو کوچه مشغول برف بازی و ساخت آدم برفی بودن، منم رفتم و بابا ا...
17 بهمن 1396

۱۲ هفته و سونو غربالگری NT

سلام عشق کوچولو،  کوچولوی شیطونه من، دیروز که برای سونو NT  که ۱۴ دی ماه بود با بابا امیر رفتیم مطب، خیلی هیجان داشتم که هرچه زودتر ببینمت، وقتی نوبت مامان شد و رفتم رو تخت سونو خوابیدم از دکتر پرسیدم میشه جنسیت بچم و بهم بگید که دکتر سریع گفت نه الان نمیشه صد در صد گفت ،باید تا هجده هفته صبر کنید. وقتی سونو انجام داد بهم گفت برو بیرون یه چیز شیرین بخور و یک ربع دیگه بیا، وقتی برای بار دوم رفتم دکترم گفت این وروجک شیطون که هنوز بر نگشته ، برو و دوباره یه چیز شیرین بخور و باز بیا. اومدم بیرون پیش بابا امیر و کلی خندیدیم به کارت که بر نمیگشتی تا دکتر از پشتت هم سونو بگیره.ا ین بار که رفتم دیگه برگشته بودی و وقتی دکتر با اون موس هی...
17 بهمن 1396

نامه ای به دو تا عشق زندگیم

سلام عزیزای دلم،زندگیهای من..  عزیز دل مامان تو از یه خط قرمز کوچولو تبدیل به یه قلب با تپش زیبا شدی و همینجوری داری به سلولهای بزرگتر تبدیل میشی، داری درون من زندگی میکنی ومن حاضرم تموم دنیامو برات بدم نفسم، تو زندگی مونو عوض کردی،شدی تموم عشق و زندگی من و بابا امیر، خیییلییییی خییییییلییییییییییی دووووسسسسست داااااارییییییم پاره تنم،، بابا امیر خیلی دوست داره تو هرچی زودتر بزرگ شی و شکم مامان قلنبه تر شه، بابا امیر خیلی مهربون و دوست داشتنیه عزیزم حالا وقتی بیای پیشمون خودت میبینی و میفهمی که مامان چی میگه.. بابایی هر شب میاد و کلی باهات حرف میزنه و قربون صدقت میره و میبوستت  ،تازه گاهی شبا هم برات قصه میگه ولی قصه هاش خیلی...
17 بهمن 1396