برای تو که ثمره ی یه عشششششق بینظیری

یک ماهگی آروین کوچولو

1397/7/30 18:29
نویسنده : مامان سمانه
111 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم ,مامان و ببخش عزیزم بخاطر این همه تاخیر, چون حسابی وقت مامان و پر کردی,دیگه وقت سر خاروندنم  ندارم.. ولی خیلی فراموش نکردم یه ماهگیتو, هم خوب شیر میخوردی و هم راحت شبا میخوای بدی ولی روزا گاهی وقتا دل درد داشتی و گریه میکردی ,یادمه ده روزه بود چشمات قی کرده بود و تو نمیتونستی چشم تو باز کنی و گریه میکردی و منم با تو گریه میکردم.الهی دورت بگردم که جونم به تو بنده,, چهل روزت که شد با بابا امیر رفتیم واسه گل پسرم یه کیک کوچیک خریدیم و سه تایی جشن چله گرفتیم واسه جیگر مامان.

مامان شهناز صبح روز چهل روزت اومد خونمون و مراسم حموم چله پسرم و انجام داد دسته گلش درد نکنه..

مامانی یه هفته بعد از چهل روزت  یه عروسی دعوت شدیم از آشنا های بابا امیری بودن و منم چون خیلی این مدت خسته شده بودم از تو خونه موندن از بابایی خواستم که هرجور شده حتما بردمون و سه تایی برای اولین بار رفتیم عروسی,همش استرس تورو داشتم که یه وقت تو سرو صدای زیاد اذیت نشی, ولی خداروشکر از اول مراسم تا زمان شام خوردن تو کریرخواب بودی..

دیگه جونم برات بگه , وزنت تو یک ماهگی نزدیک ۳,۹۰۰بود و قدت ۵۸ که خدارو شکر نرمال و خوب بود. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)